دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و یک ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Baffle

  [ˈbæfl]

Verb

be too hard to understand or solve OR to confuse somebody completely; to be too difficult or strange for somebody to understand or explain

درک یا حل‌ آن بسیار دشوار است‌، مبهوت کردن، گیج کردن، (حواس کسی را) مختل کردن یا پرت کردن، سردرگم کردن، دخالت کردن در، جلوگیری کردن، مانع ایجاد کردن

Synonyms

puzzle, beat, amaze, confuse, stump, bewilder, astound, elude, confound, perplex, disconcert, mystify, flummox, boggle the mind of, dumbfound

Antonyms

explain, interpret, clarify, spell out, clear up, make plain, elucidate, explicate, shed or throw light upon

Examples

How so mediocre a player earned so much money baffled me.

اینکه‌ چگونه‌ چنین‌ بازیکن‌ متوسطی‌ این‌ همه‌ پول بدست‌ آورد، مرا متحیر ساخت‌.

The topic of relativity is a baffling one.

مبحث‌ نسبیت‌ موضوع گیج‌ کننده ای است‌.

Sherlock Holmes would undoubtedly have been baffled by the way the crime was committed.

«شرلوک هلمز» بی‌شک‌ از نحوه ی ارتکاب جنایت‌ گیج‌ شده بود.

The murders baffled the police.

آن آدمکشی‌ها پلیس را سردرگم کرد.

We were baffled by many problems.

مشکلات زیادی سر راهمان سبز شد.

She baffled all our attempts at finding her.

او همه‌ی سعی ما را برای یافتنش مختل کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>