Brawl
[brɔːl]Noun
a noisy quarrel or fight OR a noisy and violent fight involving a group of people, usually in a public place
بحث یا جنگ پر سر و صدا، کتک کاری پر سر و صدا، زد و خورد و جنجال، بزن بزن
Synonyms
fight, battle, row, clash, disorder, scrap, fray, squabble, wrangle, skirmish, scuffle, punch-up, free-for-all, fracas, altercation, rumpus, broil, tumult, affray, shindig, donnybrook, ruckus, scrimmage, shindy, bagarre, melee or mêlée
Antonyms
agreement, calm, harmony, peace, order
Examples
The journalist covered all the details of the brawl in the park.
روزنامه نگار تمام جزئیات دعوا و مرافعهی داخل پارک را پوشش خبری داد.
Larry dreaded a brawl with his father over finding a job.
«لاری» از بحث با پدرش بر سر یافتن کار وحشت داشت.
What started out as a polite discussion soon became a violent brawl.
آنچه که به عنوان بحثی مؤدبانه آغاز شد، خیلی زود به نزاعی شدید تبدیل شد.
Three of his front teeth were knocked out in a brawl.
در یک زد و خورد سه دندان جلوش کنده شد.
Brawl
[brɔːl]Verb
to take part in a noisy and violent fight, usually in a public place
(با سر و صدا) کتک کاری کردن، زد و خورد کردن، کشمکش و جنجال کردن
Synonyms
broil, caterwaul, row, wrangle
Examples
In that square the roughnecks brawled every night.
در آن میدان، هر شب لاتها کشمکش و جنجال میکردند.
Fans brawled outside the stadium.
هواداران بیرون استادیوم کتک کاری کردند.
Now he just brawls with the bad guys.
حالا او فقط با بچه های بد دعوا می کند.
They were arrested for brawling in the street.
آنها به دلیل کتک کاری در خیابان دستگیر شدند.
Her only daughter, the apple of her eye, had been brawling in the street.
تنها دخترش، نور چشمانش، در خیابان در حال دعوا کردن بود.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما