Budget
[ˈbʌdʒɪt]Noun
estimate of the amount of money that can be spent for different purposes in a given time OR the money that is available to a person or an organization and a plan of how it will be spent over a period of time
تخمین مقدار پولی که میتوان در زمان مشخصی برای اهداف مختلف خرج کرد، هزینهی انجام کاری، مقدار پول تخصیص یافته برای چیزی، اعتبار
an official statement by the government of a country’s income from taxes, etc. and how it will be spent
بودجه، حساب هزینه و درآمد
Synonyms
allowance, means, funds, income, finances, resources, allocation
Examples
We had to decrease the budget this year because our club is broke.
ما مجبور بودیم بودجه را کاهش دهیم زیرا امسال باشگاه ما کم پول است.
The prominent executive presented her budget to the Board of Directors.
مدیر عامل سرشناس، بودجه را به هیئت مدیره ارائه داد.
When my mother draws up her budget for the week, she sets aside a goodly sum for nourishing food.
وقتی که مادرم بودجه یک هفته را ترسیم میکند، مبلغ قابل توجهی را برای غذاهای مغذی کنار میگذارد.
To be on a tight budget
از نظر مالی در مضیقه بودن
The budget allotted for building new schools.
اعتبار تخصیص یافته برای ساختن مدارس تازه.
The government submitted next year's budget to the Majles.
دولت بودجهی سال آینده را به مجلس تقدیم کرد.
Budget
[ˈbʌdʒɪt]Adjective
(used in advertising, etc.) low in price
اقتصادی، ارزان
Synonyms
inexpensive, economy, bargain, sale, reduced, keen, reasonable, low-priced, low-cost, cut-price, economical, cheapo
Examples
A budget hotel
یک هتل ارزان قیمت
A budget flight
یک پرواز مقرون به صرفه
Save pounds on budget flights to the sun.
با پروازهای ارزان قیمت به سمت خورشید، پوند صرفه جویی کنید.
Budget
[ˈbʌdʒɪt]Verb
to be careful about the amount of money you spend; to plan to spend an amount of money for a particular purpose
بودجه بندی کردن، بودجه دادن، برنامهی درآمد و هزینه تدوین کردن، برنامهبندی کردن، تنظیم کردن
Synonyms
plan, estimate, allocate, cost, ration, apportion, cost out
Examples
You must budget your time.
باید وقت خودت را برنامهریزی کنی.
The amount budgeted for the next year
مبلغی که برای سال دیگر بودجه بندی شده (در بودجه منظور شده)
I've budgeted for two new members of staff.
من برای دو نفر از کارکنان جدید بودجه در نظر گرفته ام.
If we budget carefully we'll be able to afford the trip.
اگر مورد هزینه ها برنامه ریزی دقیقی داشته باشیم، می توانیم هزینه سفر را بپردازیم.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما