Casual
[ˈkæʒuəl]Noun
informal clothes or shoes
لباس آسودوار، لباس و کفش راحت و خودمانی
Examples
Men's casuals
لباسهای راحت و خودمانی مردانه
He was wearing a pair of gray casuals.
او شلوار خاکستری راحت و غیررسمی پوشیده بود.
Casual
[ˈkæʒuəl]Adjective
not formal
غیر رسمی، خودمانی، آسوده، بیرودربایستی، آسود وار
not showing much care or thought; seeming not to be worried; not wanting to show that something is important to you AND without paying attention to detail
بیدقت، شلخته، شورتی، سر به هوا، بدون خم به ابرو آوردن، یخلی، سهل انگار، اهمالگر
not permanent; not done, or doing something regularly
گاه به گاه، نامرتب، نامداوم، موقتی، بیثبات
without deep feelings
سطحی، ناژرف، کم
happening by chance; not planned or expected; not calling attention to itself OR happening by chance; doing something by chance
اتفاقی، تصادفی، بختوار، اللهبختی، بختی، پیش بینی نشده ، همین طوری، تصادفاً رخ میدهد، برنامه ریزی نشده یا غیر منتظره، توجه را به خود جلب نمیکند
Synonyms
careless, relaxed, informal, indifferent, unconcerned, apathetic, blasé, offhand, nonchalant, insouciant, lackadaisical, chance, unexpected, random, accidental, incidental, unforeseen, unintentional, fortuitous, serendipitous, unpremeditated, leisure, sporty, non-dressy
Antonyms
concerned, serious, committed, enthusiastic, passionate, planned, expected, fixed, arranged, deliberate, foreseen, intentional, premeditated, formal, ceremonial, dressy
Examples
As the villain stole the money from the blind man, he walked away in a casual manner.
وقتی آن تبهکار پول های مرد نابینا را ربود، با حالت بیتفاوتی از او دور شد.
The bartender made a casual remark about the brawl in the backroom.
پیاله دار درباره ی درگیری در اتاق پشتی با بیتفاوتی اظهار نظر کرد.
Following a casual meeting on the street, the bachelor renewed his friendship with the widow.
بدنبال دیداری اتفاقی در خیابان، مرد مجرد دوستیاش با آن زن بیوه را تجدید کرد.
A casual visit
دیدار اتفاقی، ملاقات عادی
Casual labor
کار موقت، کارگر موقت
A casual worker
کسی که گاه به گاه کار میکند.
A casual acquaintance
آشنایی کم
A casual atmosphere
محیط آسودوار (خودمانی و بیتکلف)
He affected casual unconcern
او تظاهر به عدم علاقهی لاقیدانهای کرد.
He has been far too casual in his research.
او در پژوهش خود بیش از اندازه سهلانگاری کرده است.
Come to the picnic and wear casual clothes.
به پیک نیک بیا و لباس راحت و خودمانی (آسودوار) بپوش.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما