دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Catastrophic

  [ˌkætəˈstrɑːfɪk]

Adjective

​(of a natural event) causing many people to suffer, causing a lot of problems for people

مصیبت بار، فاجعه انگیز، فاجعه آمیز، فاجعه بار

Synonyms

disastrous, devastating, tragic, calamitous, cataclysmic

Examples

His mother's untimely death had a catastrophic effect on him.

مرگ نابهنگام مادرش تأثیر فاجعه باری بر او گذاشت.

The water shortage in this country is potentially catastrophic.

کمبود آب در این کشور بالقوه فاجعه بار است.

The failure of the talks could have catastrophic consequences .

شکست مذاکرات می تواند عواقب فاجعه باری داشته باشد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>