Celerity
[səˈlɛr ɪ ti]Noun
swiftness; speed
سرعت، تندی، چستی، چالاکی، جلدی
Synonyms
dispatch, expedition, expeditiousness, fleetness, haste, hurry, hustle, quickness, rapidity, rapidness, speed, speediness, swiftness
Examples
To perform the surgery successfully, the surgeon must work with both care and celerity.
جراح برای انجام موفقیت آمیز عمل جراحی باید با دقت و سرعت کار کند.
It will be used more widely due to convenience, accuracy, celerity and briefness.
این روش به خاطر راحتی، دقت، سرعت و کوتاهی به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرد
The results showed that this method had good selectivity, celerity, stabilization and repetition.
نتایج نشان داد که این روش دارای انتخاب پذیری، تلاقی، تثبیت و تکرار خوبی بود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.