دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس نهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Challenge

  [ˈtʃælɪndʒ]

Noun

a new or difficult task that tests somebody’s ability and skill AND an invitation or a suggestion to somebody that they should enter a competition, fight, etc.

ستیزه جویی، ستیزگان، به مبارزه طلبی، دعوت به جنگ تن به تن، برمخ، هل من مبارز، چالش، عناد، کلنجار

(Military) the demand of a sentry for identification or a countersign.

فرمان دادن اسم شب، دستور دادن شناسایی (که پاسدار به عابر و غیره می‌دهد)، (پاسدار) فرمان ایست دادن، فرمان ایست

a statement or an action that shows that somebody refuses to accept something and questions whether it is right, legal, etc.

(در انتخابات) صحت رای یا آرا را مورد پرسش و تردید قرار دادن، صلاحیت رای دادن کسی را مورد تردید قرار دادن

Synonyms

dare, defiance, provocation, demur, exception, expostulation, objection, protest, protestation, remonstrance, remonstration, squawk, kick

Examples

The sentry gave the challenge.

قراول اسم شب (اسم رمز) را خواست.

These ideas are open to challenge.

این عقاید در معرض پرسش و تردید هستند.

His death confronted the party with a new challenge.

مرگ او حزب را با چالش جدیدی مواجه کرد.

She was ready to accept the challenges of the new job.

او آماده بود که چالش‌های شغل جدید را بپذیرد.

Challenge

  [ˈtʃælɪndʒ]

Verb

call to a fight OR to invite somebody to enter a competition, fight, etc.; to suggest strongly that somebody should do something (especially when you think that they might be unwilling to do it) AND to enter into to a competition against somebody to achieve something or take something from them

ستیزه جویی کردن، برمخیدن، به مبارزه طلبیدن، ستیزیدن، چالش کردن، عرض اندام کردن، نفس کش طلبیدن، هماورد جویی کردن

to question whether a statement or an action is right, legal, etc.; to refuse to accept something

مورد پرسش و تردید قرار دادن، مخالفت کردن، حساب پس خواستن

to order somebody to stop and say who they are or what they are doing

فرمان دادن اسم شب، دستور دادن شناسایی (که پاسدار به عابر و غیره می‌دهد)، (پاسدار) فرمان ایست دادن

Synonyms

dispute, question, tackle, confront, defy, object to, disagree with, take issue with, impugn, dare, invite, provoke, summon, call out, throw down the gauntlet

Antonyms

deny, answer, calm, dodge, ignore

Examples

Aaron Burr challenged Alexander Hamilton to a duel.

«آرون بور» «الکساندر همیلتون» را براي نبردی تن‌ به‌ تن‌ به‌ مبارزه طلبید.

No one bothered to challenge the prominent lawyer.

هیچکس‌ خود را به‌ زحمت‌ نمی‌انداخت‌ که‌ وکیل‌ سرشناس را زیر سؤال ببرد.

Trying to become a doctor was quite a challenge, Dick discovered.

«دیک‌» فهمید که‌ تلاش برای دکتر شدن یک‌ چالش‌ کامل‌ است‌.

Challenging

چالش‌انگیز، چالشی

Ali challenged his opponent to a duel.

علی حریف خود را به جنگ تن به تن دعوت کرد.

They challenged and beat the best teams in the world.

آنان با بهترین تیم‌های جهان ستیز کردند و آنان را شکست دادند.

Many have challenged Darwin's ideas.

خیلی‌ها عقاید داروین را زیر سوال برده‌اند.

This poem challenges one's imagination and thought.

این شعر تخیل و فکر انسان را سخت به کار می‌گیرد.

His explanations were challenged on several accounts.

توضیحات او از چند جهت مورد استفهام قرار گرفت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>