دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Charisma

  [kəˈrɪzmə]

Noun

the powerful personal quality that some people have to attract and impress other people

فر، فره (جذابیت و نفوذ و قدرت کلام و پیشگامی که برخی از مردم به ویژه رهبران از آن برخوردارند)، جاذبه، کاریزما

Synonyms

charm, appeal, personality, attraction, lure, allure, magnetism, force of personality

Examples

The leader had a special charisma that impressed all the soldiers.

رهبر از جاذبه‌ی ویژه‌ای برخوردار بود که همه‌ی سربازان را تحت تاثیر قرار می‌داد.

A lack of charisma

فقدان کاریزما

The President has great personal charisma.

رئیس جمهور دارای کاریزمای شخصی بزرگ است.

His charisma inspired his followers to amazing self-sacrifices.

نفوذ کلام او سبب ایثارگری شگفت انگیز پیروانش شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>