Coincide
[ˌkəʊɪnˈsaɪd]Verb
(of two or more events) to take place at the same time
در یک زمان روی دادن، مصادف شدن با، مقارن بودن، همزمان بودن با
(of ideas, opinions, etc.) to be the same or very similar
(کاملا) یکجور بودن، همسان بودن، توافق داشتن، با هم خواندن، وفق داشتن، سازگار بودن
(of objects or places) to meet; to share the same space
(از نظر شکل و مکان و وسعت کاملا) منطبق بودن، همانند بودن
Synonyms
occur simultaneously, coexist, synchronize, be concurrent, agree, match, accord, square, correspond, tally, concur, harmonize
Antonyms
part, separate, divide, differ, disagree, contradict, diverge, be inconsistent, be unlike
Examples
If these triangles were placed one on top of the other, they would coincide.
اگر این مثلثها روی یکدیگر قرار داده شوند، بر هم منطبق میشوند.
Because Pete’s and Jim's working hours coincide, and they live in the same vicinity, they depart from their homes at the same time.
چون که ساعات کاری «پیت» و «جیم» هم زمان است و در همسایگی هم زندگی میکنند، هر دو همزمان خانههایشان را ترک میکنند.
My verdict on the film coincides with Adele’s.
رأی من درباره ی فیلم با رأی «آدله» مطابقت دارد.
Our interests coincide.
علایق ما شبیه است.
Our arrival coincided with her departure.
ورود ما با عزیمت او همزمان بود.
This year Norooz coincides with a day of martyrdom.
امسال نوروز با یک روز شهادت مصادف شده است.
The political ideas of that (married) couple coincide completely.
عقاید سیاسی آن زن و شوهر کاملا متوافقاند.
Khoozestan's western boundary coincides with Arvand Rood's course.
مرز غربی خوزستان منطبق با کرانهی اروندرود است.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما