دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Copious

  [ˈkəʊpiəs]

Adjective

​in large amounts

فراوان، بسیار، خیلی، وافر، متنابه، زیاد

Synonyms

abundant, liberal, generous, lavish, full, rich, extensive, ample, overflowing, plentiful, exuberant, bountiful, luxuriant, profuse, bounteous, superabundant, plenteous

Examples

He wrote copious letters.

او نامه‌های زیادی نوشت.

I took copious notes.

یادداشت های فراوانی برداشتم.

He presented copious evidence.

او شواهد فراوانی ارائه داد.

She supports her theory with copious evidence.

او برای اثبات نظریه خود از شواهد فراوانی استفاده می کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>