Countenance
[ˈkaʊntənəns]Verb
to support something or agree to something happening
رضایت دادن، پذیرفتن، صحه گذاشتن، تایید کردن، تاب آوردن، تحمل کردن
Synonyms
tolerate, sanction, endorse, condone, support, encourage, approve, endure, brook, stand for, hack, put up with
Examples
I will never countenance lying.
هرگز دروغپردازی را نخواهم پذیرفت.
The committee refused to countenance his proposals.
کمیته از قبول پیشنهادات وی خودداری کرد.
He will not countenance the use of violence by the police.
او به اعمال خشونت از سوی پلیس رضایت نخواهد داد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.