دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Countenance

  [ˈkaʊntənəns]

Verb

to support something or agree to something happening

رضایت دادن، پذیرفتن، صحه گذاشتن، تایید کردن، تاب آوردن، تحمل کردن

Synonyms

tolerate, sanction, endorse, condone, support, encourage, approve, endure, brook, stand for, hack, put up with

Examples

I will never countenance lying.

هرگز دروغ‌پردازی را نخواهم پذیرفت.

The committee refused to countenance his proposals.

کمیته از قبول پیشنهادات وی خودداری کرد.

He will not countenance the use of violence by the police.

او به اعمال خشونت از سوی پلیس رضایت نخواهد داد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>