Data
[ˈdeɪtə]Noun
facts
حقایق
information
اطلاعات
Synonyms
dossier, evidence, goods, info, input, knowledge, picture, statistics, testimony
Examples
The data about the bank robbery were given to the F.B.I.
حقایق مربوط به سرقت از بانک به اف.بی.آی. داده شد.
After studying the data, we were abIe to finish our report.
پس از بررسی اطلاعات، توانستیم گزارشمان را تمام کنیم.
UnIess you are given aII the data, you cannot do the math probIem.
اگر همهی اطلاعات به شما داده نشود، نمیتوانید مسئلهی ریاضی را حل کنید.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.