دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Decadence

  [ˈdekədəns]

Noun

behavior, attitudes, etc. that show a fall in standards, especially moral ones, and an interest in pleasure and fun rather than more serious things

انحطاط، فرو گرایی، فروریزی، زوال

Synonyms

degeneration, decline, corruption, fall, decay, deterioration, dissolution, perversion, dissipation, debasement, retrogression

Examples

The decadence of China in the 18th century

انحطاط چین در قرن هجدهم

The decadence of modern Western society

انحطاط جامعه مدرن غربی

The decadence of morals is bad for a nation.

انحطاط اخلاقیات برای یک ملت بد است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>