Denote
[dɪˈnəʊt]Verb
to be a sign of something
نشانگر بودن، حاکی بودن، دلالت کردن بر
to mean something
معنی صریح دادن، (دقیقا) معنی دادن، چم دادن، آشکار چم دادن
Synonyms
indicate, show, mean, mark, express, import, imply, designate, signify, typify, betoken, refer to, signify, suggest, imply, connote
Examples
Dark clouds denote rain.
ابرهای سیاه نشانگر باران است.
A red flag denotes danger.
پرچم قرمز نشان خطر است.
Here ‘family’ denotes mother, father and children.
در اینجا «خانواده» به معنای مادر، پدر و فرزندان است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.