دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و یک ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Denote

  [dɪˈnəʊt]

Verb

to be a sign of something

نشانگر بودن، حاکی بودن، دلالت کردن بر

to mean something

معنی صریح دادن، (دقیقا) معنی دادن، چم دادن، آشکار چم دادن

Synonyms

indicate, show, mean, mark, express, import, imply, designate, signify, typify, betoken, refer to, signify, suggest, imply, connote

Examples

Dark clouds denote rain.

ابرهای سیاه نشانگر باران است.

A red flag denotes danger.

پرچم قرمز نشان خطر است.

Here ‘family’ denotes mother, father and children.

در اینجا «خانواده» به معنای مادر، پدر و فرزندان است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>