دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و چهار ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Detest

  [dɪˈtest]

Verb

dislike very much OR to hate somebody/something very much

(شدیدا) متنفر بودن از، بیزار بودن، آریغ داشتن، منزجر بودن، کراهت داشتن (از انجام کاری)

Synonyms

hate, loathe, despise, abhor, be hostile to, recoil from, be repelled by, have an aversion to, abominate, dislike intensely, execrate, feel aversion towards, feel disgust towards, feel hostility towards, feel repugnance towards

Antonyms

love, relish, adore, cherish, dote on, dig

Examples

The world detests people who aren’t valiant.

دنیا از انسان هایی‌ که‌ شجاع نیستند، متنفر است‌.

Wally was certain that his girlfriend’s parents would detest him because he had been a delinquent.

«والی‌» مطمئن‌ بود که‌ والدین‌ دوست‌ دخترش از او متنفرند، چون او یک‌ بزهکار بود.

I detest Chinese food but I won’t deprive you of the chance to eat it.

من‌ از غذای چینی‌ متنفرم ولی‌ شما را از شانس‌ خوردنش‌ محروم نمی‌کنم‌.

I detest the smell of cigars.

از بوی سیگار برگ بیزارم.

Those detested criminals

آن بزهکاران منفور

I detest a government that mistreats its own people.

من از حکومتی که با مردم خود بدرفتاری کند انزجار دارم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>