Devise
[dɪˈvaɪz]Verb
think out, plan, invent OR to invent something new or to plan a new way of doing something
ابداع کردن، برنامه ریزی کردن، اختراع کردن، تدبیر، تعبیه کردن، ساختن
Synonyms
work out, plan, form, design, imagine, frame, arrange, plot, construct, invent, conceive, formulate, contrive dream up, concoct, think up
Examples
The burglars devised a scheme for entering the bank at night.
سارقین برای ورود شبانه به بانک، طرحی را ابداع کردند.
I would like to devise a method for keeping my toes from becoming numb while I am ice skating.
دوست دارم روشی اختراع کنم که وقتی اسکی روی یخ میکنم مانع بیحس شدن انگشتان پایم شوم.
If we could devise a plan for using the abandoned building, we could save thousands of dollars.
اگر بتوانیم طرحی برای استفاده از ساختمان متروکه ابداع کنیم، میتوانیم هزاران دلار پسانداز کنیم.
To devise a remedy
چارهای تدبیر کردن
To devise a new engine
موتور تازهای ابداع کردن
He devised a new instrument for measuring temperature.
او ابزار جدیدی برای سنجش حرارت درست کرد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما