دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Docile

  [ˈdɑːsl]

Adjective

quiet and easy to control

سر براه، رام، مطیع، حرف شنو، (نادر) زودآموز، تعلیم بردار

Synonyms

obedient, manageable, compliant, amenable, submissive, pliant, tractable, biddable, ductile, teachable

Antonyms

trying, difficult, troublesome, intractable, unmanageable, uncooperative, obstreperous

Examples

Also, Dierdre is a docile baby.

"دیردری" هم کودک سر به راهی است.

Religion has been accused indeed of keeping people docile and naive.

درواقع دین متهم به خام و مطیع نگه داشتن مردم شده است.

The once docile population has finally risen up against the ruthless regime.

مردمی که روزگاری فرمانبر و مطیع بودند، سرانجام در برابر رژیم بی رحم قیام خواهند کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>