دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و هشت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Drench

  [drentʃ]

Verb

wet thoroughly; soak OR to make somebody/something completely wet

کاملاً خیس‌ کردن، خیساندن

Synonyms

soak, flood, wet, duck, drown, steep, swamp, saturate, inundate, souse, imbrue

Examples

A heavy rain drenched the campus, and the students had to dry out their wet clothing.

باران سنگین‌ محوطه‌ی دانشگاه را کاملاً خیس‌ کرد و دانشجویان مجبور به‌ خشک‌ کردن پوشاک خیس‌ خود شدند.

The drenching rains resumed after only one day of sunshine.

باران های خیس‌ کننده، بعد از تنها یک‌ روز آفتاب دوباره شروع شد.

His fraternity friends tried to drench him but he was too clever for them.

دوستان صمیمی‌اش سعی‌ کردند او را خیس‌ کنند، اما او خیلی‌ زرنگ‌ تر از آنها بود.

A rain drenched forest

جنگل خیس از باران

A salad drenched in brandy.

سالادی که در براندی خوابانده شده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>