Estimate
[ˈestɪmət]Noun
a judgement that you make without having the exact details or figures about the size, amount, cost, etc. of something
برآورد، تخمین، حدس، داوری، برداشت، ارزیابی، اظهارنظر
a statement of how much a piece of work will probably cost
برآورد هزینه
Synonyms
appraisal, appraisement, assessment, estimation, evaluation, judgment, valuation, approximation, estimation
Examples
According to my estimate
طبق برآورد من
The contractor submitted his estimate.
کنتراتچی برآورد مخارج را فرستاد.
What is your estimate of his qualifications?
نظر شما دربارهی صلاحیت او چیست؟
A rough estimate of the number of the killed
برآورد غیر دقیق تعداد کشته شدگان
Estimate
[ˈestɪmeɪt]Verb
form a judgment or opinion about; guess OR to form an idea of the cost, size, value etc. of something, but without calculating it exactly
درباره چیزی اظهار نظر کردن، حدس زدن، برآورد کردن، تخمین زدن، برانداز کردن، داوری کردن، ارزیابی کردن
Synonyms
calculate roughly, value, guess, judge, reckon, assess, evaluate, gauge, number, appraise, think, believe, consider, rate, judge, hold, rank, guess, reckon, assess, conjecture, surmise
Examples
A.J. Foyt estimated that the auto race would commence at nine o’clock.
«اِي جِی فویت» پیش بینی کرد که مسابقه اتومبیل رانی در ساعت ٩ آغاز خواهد شد.
I try to avoid making estimates on things I know nothing about.
سعی میکنم از ارزیابی در مورد چیزهایی که درباره آنها چیزی نمیدانم اجتناب کنم.
In your estimate, who will be victorious in this conflict?
به نظر شما چه کسی در این درگیری پیروز خواهد شد؟
The estimated number of the guests
تعداد تخمینی مهمانان
Their loss is estimated at 30 million dollars.
خسارت آنها سی میلیون دلار برآورد شده است.
How would you estimate his chances for success?
احتمال موفقیت او را چگونه ارزیابی می کنید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما