دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس یازدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Evidence

  [ˈevɪdəns]

Noun

that which makes clear the truth or falsehood of something OR the facts, signs or objects that make you believe that something is true

آنچه‌ درستی‌ یا کذب چیزی را آشکار می‌سازد، نشانه، علامت

the information that is used in court to try to prove something

گواه، مدرک، شاهد، اثبات، (حقوق) شهادت

Synonyms

proof, grounds, data, demonstration, confirmation, verification, corroboration, authentication, substantiation, sign(s), mark, suggestion, trace, indication, token, manifestation, testimony, statement, witness, declaration, submission, affirmation, deposition, avowal, attestation, averment

Examples

Each juror felt he needed more evidence before voting to convict the former football star.

هر یک‌ از اعضاي هیئت‌ منصفه‌ی دادگاه احساس کردند قبـل‌ از رأی بـه‌ محکومیـت‌ سـتاره ی قبلی‌ فوتبال به‌ مدارك بیشتری نیاز دارند.

Her many awards were evidence enough that Leona excelled in typing.

جوایز زیاد «لئونا» گواه کافی‌ بر این‌ بود که‌ او در ماشین‌ نویسی‌ برتری داشت‌.

Our teacher ignored the evidence that Simon had cheated on the test.

معلم‌ ما به‌ مدرکی‌ که‌ نشان می‌داد «سیمون» در امتحان تقلب‌ کرده است‌، بی‌توجهی‌ کرد.

Evidence of economic prosperity

نشانه‌های رونق اقتصادی

Do you have any evidence?

آیا دلیل و مدرکی داری؟

On the evidence of many people who were there.

بنا بر گواهی اشخاص زیادی که آنجا بودند.

I am in love, my evidence is this lacerated heart.

من عاشقم گواه من این قلب چاک چاک.

Two people gave evidence that they had seen him in front of the bank.

دو نفر شهادت دادند که او را جلو بانک دیده بودند.

Evidence

  [ˈevɪdəns]

Verb

to prove or show something; to be evidence of something

نشانگر بودن، نشان دادن، علامت بودن، نمایشگر بودن، گواه بودن، گواهی دادن، شهادت دادن (معمولا بر علیه همدست خود)

Synonyms

demonstrate, display, evince, exhibit, manifest, proclaim, reveal, show, authenticate, bear out, confirm, corroborate, demonstrate, endorse, establish, prove, show, substantiate, validate, verify, attest, authenticate, back, bear out, confirm, corroborate, justify, testify, warrant

Examples

His silence evidenced his guilt.

سکوت او نشانگر گناهش بود.

Documents evidencing stock ownership.

مدارکی که مالکیت سهام را نشان می‌دهد.

She evidenced no friendship toward us.

او نسبت به ما دوستی ابراز نکرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>