دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Extraneous

  [ɪkˈstreɪniəs]

Adjective

not directly connected with the particular situation you are in or the subject you are dealing with

نامربوط، ناوابسته، برونی، خارجی، برونزاد، برونگاهی، از برون (به درون)، برون، خارج، غیر اصلی، غیر اساسی، فرعی، اضافی، نابنیادین، پیشامدی

Synonyms

nonessential, unnecessary, extra, additional, redundant, needless, peripheral, supplementary, incidental, superfluous, unneeded, inessential, adventitious, unessential, irrelevant, inappropriate, unrelated, unconnected, immaterial, beside the point, impertinent, inadmissible, off the subject, inapplicable, inapt, inapposite, external, foreign, strange, alien, exotic, out of place, extrinsic, adventitious

Examples

Extraneous events

رویدادهای ناوابسته به هم (مستقل از هم)

Extraneous noises

صداهای فرعی

Her remark was unexpected and altogether extraneous.

اظهار او غیر منتظره و کاملا نامربوط بود.

They considered art to be extraneous to reality.

آنان هنر را چیزی خارج از حوزه‌ی واقعیات می‌پنداشتند.

Any extraneous light in the camera will ruin the film.

هرگونه نور برونی در دوربین موجب خراب شدن فیلم خواهد شد.

Protect the contents of the can from extraneous moisture.

محتویات قوطی را از رطوبت خارجی حفظ کنید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>