دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Facetious

  [fəˈsiːʃəs]

Adjective

trying to appear funny and clever at a time when other people do not think it is appropriate, and when it would be better to be serious

وابسته به شوخی نابهنگام، (شوخی) بی‌جا، لطیفه‌ی بی‌موقع، حرف بیجا، سخن بی‌مورد

Synonyms

flippant, funny, amusing, witty, merry, humorous, playful, pleasant, frivolous, tongue in cheek, comical, jesting, droll, jocular, waggish, unserious, jocose

Antonyms

serious, earnest, grave, genuine, sober, sincere, thoughtful, sedate, lugubrious, pensive, dinkum

Examples

A facetious comment/remark

نظر / اظهار بی جا (بدموقع)

Stop being facetious; this is serious.

دست از شوخی بی موقع بردار! این یک قضیه جدی است.

The facetious remarks of my drunken friend at the funeral embarrassed me.

اظهارات بیجای دوست مستم در مجلس ترحیم مرا شرمنده کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>