Foist
[fɔɪst]Verb
to force somebody to accept somebody/something that they do not want
(یواشکی یا با زرنگی) افزودن به، انداختن، قالب کردن، (معمولا با: on یا upon) تحمیل کردن به، قبولاندن، پذیراندن
Synonyms
force, unload, get rid of, pass off, palm off
Examples
To foist a clause into a contract
با زرنگی مادهای را به قرارداد افزودن
To foist inferior merchandise on a customer
کالای بنجل به مشتری انداختن
He is always trying to foist his ideas on others.
او همیشه میکوشد عقاید خود را به دیگران بقبولاند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.