Fracas
[ˈfreɪkəs]Noun
a noisy argument or fight, usually involving several people
کتککاری، قیل و قال، جنگ و دعوا، زد و خورد، کلنجار
Synonyms
brawl, fight, trouble, row, riot, disturbance, quarrel, uproar, skirmish, scuffle, free-for-all, rumpus, aggro, affray, shindig, donnybrook, scrimmage, shindy, bagarre, melee or mêlée
Examples
A fracas between the supporters of the two teams
زد و خورد بین هواداران دو تیم
He was injured in a Saturday-night fracas outside a disco.
تو دعوای شنبه شب بیرون دیسکو اون زخمی شد.
The principal of the school had to come and stop the fracas in the hallway.
مدیر مدرسه مجبور شد به سرسرا بیاید و به کتککاری خاتمه بدهد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.