دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هشتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Fretful

  [ˈfretfl]

Adjective

behaving in a way that shows you are unhappy or uncomfortable

نق نقو، بد خلق، جوشی، بی تاب، بی‌قرار

Synonyms

irritable, cross, worried, complaining, anxious, unhappy, uneasy, edgy, touchy, fractious, petulant, out of sorts, tetchy, ratty, testy, short-tempered, querulous, peevish, splenetic, crotchety, captious

Examples

A fretful child

کودک ناآرام

The baby was tired and fretful.

بچه خسته و بدخلق بود.

Babies soon become fretful when they are tired or hungry.

نوزادان به زودی وقتی خسته یا گرسنه هستند نق نقو می شوند.

And, in the next room, the over-protected child coughing and fretful.

و در اتاق کناری، کودک بیش از حد محافظت شده در حال سرفه کردن و بی قرار بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>