Frugal
[ˈfruːɡl]Adjective
using only as much money or food as is necessary
صرفه جو، مقتصد، مانبد، هزینه اندیش
(of meals) small, plain and not costing very much
مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم خرج، کم هزینه
Synonyms
thrifty, sparing, careful, prudent, provident, parsimonious, abstemious, penny-wise, saving, cheeseparing, meagre, economical, niggardly
Antonyms
excessive, lavish, luxurious, extravagant, wasteful, prodigal, profligate, spendthrift, imprudent
Examples
A frugal meal
خوراک ارزان
My mother was a frugal woman.
مادرم، زن صرفهجویی بود.
He has always been hard-working and frugal.
او همیشه سخت کوش و صرفه جو بوده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.