دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته شانزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Frugal

  [ˈfruːɡl]

Adjective

using only as much money or food as is necessary

صرفه جو، مقتصد، مانبد، هزینه اندیش

​(of meals) small, plain and not costing very much

مقرون به صرفه، صرفه جویانه، کم خرج، کم هزینه

Synonyms

thrifty, sparing, careful, prudent, provident, parsimonious, abstemious, penny-wise, saving, cheeseparing, meagre, economical, niggardly

Antonyms

excessive, lavish, luxurious, extravagant, wasteful, prodigal, profligate, spendthrift, imprudent

Examples

A frugal meal

خوراک ارزان

My mother was a frugal woman.

مادرم، زن صرفه‌جویی بود.

He has always been hard-working and frugal.

او همیشه سخت کوش و صرفه جو بوده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>