Harsh
[hɑːrʃ]Adjective
rough to the touch, taste, eye, or ear: sharp
زمخت برای حس لامسه، چشایی، بینایی، یا شنوایی، تند
cruel, severe and unkind
شدید، بیرحم، بیرحمانه، زیاده، فزونگرانه، مفرط، گزافه، ناسزاوار
(of weather or living conditions) very difficult and unpleasant to live in
(اندیشه یا احساس یا آب و هوا) ستهم، ناخوشایند، سخت، ناملایم
too strong and bright; ugly or unpleasant to look at
(نور) زننده، (اثر یا ظاهر) خشن، نازیبا، نازیبنده، ناسزا
unpleasant to listen to
(صدا) گوشخراش، ناهنجار
too strong and rough and likely to damage something OR unpleasantly rough, ragged, or coarse to the touch AND unpleasant to the taste or sense of smell; bitter; acrid:
(دست مالیدن) زبر، زمخت، خشن، (مزه) تلخ، تند، قوی، ناگوار
Synonyms
severe, hard, tough, grim, stark, stringent, austere, Spartan, inhospitable, comfortless, bleak, cold, freezing, bitter, icy, cruel, savage, brutal, ruthless, relentless, unrelenting, barbarous, pitiless
Antonyms
bland, bright, calm, cheerful, easy, facile, flexible, kind, low, mild, moderate, nice, pleasant, pliable, pliant, soft, sunny, yielding
Examples
The law is harsh on people who go around menacing others.
قانون در مورد افرادی که پرسه میزنند و دیگران را تهدید میکنند، بسیار خشن است.
Looking at his cigarette, Phil realized it was absurd to inhale such harsh smoke.
«فیل» در حالیکه به سیگارش نگاه میکرد احساس کرد که استنشاق چنین دود تندی واقعاً احمقانه است.
Hazel altered her tone of voice from a harsh one to a soft tone.
«هازل» لحن صدایش را از لحنی زمخت به لحنی نرم تغییر داد.
Harsh concrete
سیمان زبر، بتن زبر
A harsh punishment
تنبیه بیش از استحقاق (ناسزاوار)
Alaska's harsh winters
زمستانهای سخت آلاسکا
The harsh realities of life
واقعیات دلخراش زندگانی
This beer has a harsh taste.
این آبجو مزهی تندی دارد.
The harsh light of the searchlights
نور زنندهی نورافکن
The harsh sound of the electric saw
صدای ناهنجار ارهی برقی
His father was a harsh, irascible man.
پدرش مرد زمخت و زودخشمی بود.
Despite his harsh exterior, he is a kind man.
علیرغم ظاهر خشنش او مرد مهربانی است.
The two lawyers exchanged some harsh words.
آن دو وکیل با هم حرفهای زنندهای رد و بدل کردند.
He had been raised in a harsh environment.
او در محیط خشنی بار آمده بود.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما