Havoc
[ˈhævək]Noun
a situation in which things are seriously damaged, destroyed or very confused
ویرانی بزرگ (مثلا در اثر سیل یا زلزله)، دژلاخی، خرابی عظیم، ویرانگری، بینظمی زیاد، شلوغ پلوغی، الم شنگه
Synonyms
devastation, damage, destruction, waste, ruin, wreck, slaughter, ravages, carnage, desolation, rack and ruin, despoliation, disorder, confusion, chaos, disruption, mayhem, shambles
Examples
The havoc and loss of life caused by the earthquake.
ویرانی عظیم و مرگ و میر ناشی از زلزله.
The children created havoc in my house.
بچهها در خانهی من زمین و آسمان را به هم دوختند.
The floods caused havoc throughout the area.
سیل باعث ویرانی در سراسر منطقه شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.