Indoctrinate
[ɪnˈdɑːktrɪneɪt]Verb
to force somebody to accept a particular belief or set of beliefs and not allow them to consider any others
آموزاندن، تلقین کردن، ارشاد کردن، آیینآموزی کردن، شستشوی مغزی دادن
Synonyms
brainwash, school, train, teach, drill, initiate, instruct, imbue
Examples
They indoctrinate young people with subversive ideologies.
آنان مرامهای ویرانگر به جوانان تلقین میکنند.
The followers are indoctrinated so that they do not question the leader.
پیروان شست و شوی مغزی می شوند تا رهبر را زیر سوال نبرند.
The pamphlets are used to indoctrinate the populace as to the aims of the government.
از این جزوه ها برای القای اهداف دولت به مردم استفاده می شود.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.