دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هجدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Innate

  [ɪˈneɪt]

Adjective

​(of a quality, feeling, etc.) that you have when you are born

مادرزاد(ی)، درون زاد، ذاتی، فطری، غیر اکتسابی، جبلی، سرشتی

inherent in the essential character of something

درونی، اصلی و ریشه‌دار، نهادی

Synonyms

inborn, natural, inherent, essential, native, constitutional, inherited, indigenous, instinctive, intuitive, intrinsic, ingrained, congenital, inbred, immanent, in your blood, hard-wired, connate

Antonyms

learned, assumed, acquired, affected, fostered, nurtured, cultivated, accidental, unnatural, incidental

Examples

An innate talent for painting

استعداد ذاتی برای نقاشی

The innate defect in this plan

نقص بنیادین این طرح

The innate ability to learn

توانایی ذاتی برای یادگیری

Is a tendency towards violence an innate characteristic?

آیا تمایل به خشونت یک ویژگی ذاتی است؟

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>