Itinerant
[aɪˈtɪnərənt]Adjective
travelling from place to place, especially to find work
سیار، عیار، دورهگرد، هرباسپ
Synonyms
wandering, travelling, journeying, unsettled, Gypsy, roaming, roving, nomadic, migratory, vagrant, peripatetic, vagabond, ambulatory, wayfaring
Antonyms
established, settled, fixed, resident, rooted, stable
Examples
Itinerant laborers
عملههای دورهگرد
An itinerant preacher
واعظ سیار
Itinerant vendor
دست فروش دوره گرد
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.