دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هجدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Itinerant

  [aɪˈtɪnərənt]

Adjective

​travelling from place to place, especially to find work

سیار، عیار، دوره‌گرد، هرباسپ

Synonyms

wandering, travelling, journeying, unsettled, Gypsy, roaming, roving, nomadic, migratory, vagrant, peripatetic, vagabond, ambulatory, wayfaring

Antonyms

established, settled, fixed, resident, rooted, stable

Examples

Itinerant laborers

عمله‌های دوره‌گرد

An itinerant preacher

واعظ سیار

Itinerant vendor

دست فروش دوره گرد

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>