دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس هجدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Lubricate

  [ˈluːbrɪkeɪt]

Verb

make (machinery) smooth and easy to work by putting on oil, grease, or a similar substance OR to put a lubricant on something such as the parts of a machine, to help them move smoothly

با قراردادن روغن‌، گریس‌ و مواد مشابه‌، کار با ماشین‌ آلات را راحت‌ و هموار کردن، روغن‌ کاری کردن، گریس کاری کردن، نرم و لیز کردن، لیزاندن، روان کردن

Synonyms

oil, grease, smear, smooth the way, oil the wheels, make smooth, make slippery

Antonyms

dry

Examples

The bulky wheels of a railroad train must be lubricated each week.

چرخ های بزرگ قطار، باید هر هفته‌ روغن‌ کاری شوند.

A large quantity of grease is needed to lubricate an airplane engine.

برای روغن‌ کاری موتور یک‌ هواپیما مقدار زیادی گریس‌ لازم است‌.

When a watch is lubricated, it keeps more accurate time.

وقتی‌ که‌ یک‌ ساعت‌ مچی‌ روغن‌ کاری شود، دقیق‌ تر کار می‌کند.

Engine lubrication

روغن کاری موتور

I lubricated the wheels.

به چرخ‌ها روغن زدم.

One strong drink lubricated his tongue.

یک مشروب قوی زبان او را باز کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>