دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهاردهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Mammoth

  [ˈmæməθ]

Adjective

extremely large

عظیم، بسیار بزرگ، سترگ، غول‌پیکر

Synonyms

colossal, huge, giant, massive, vast, enormous, mighty, immense, titanic, jumbo, gigantic, monumental, mountainous, stellar, prodigious, stupendous, gargantuan, elephantine, ginormous, Brobdingnagian, humongous or humungous

Antonyms

little, small, minute, tiny, miniature, trivial, insignificant, diminutive, puny

Examples

A mammoth parade

یک رژه‌ی بسیار بزرگ

A mammoth explosion

انفجار عظیم

A financial crisis of mammoth proportions

بحران مالی در ابعاد بزرگ

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>