دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس هجدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Manipulate

  [məˈnɪpjuleɪt]

Verb

to control or influence somebody/something, often in a dishonest way so that they do not realize it

(با تقلب) انجام دادن، دغل‌کاری کردن، (با نامردی و نارو زدن) اداره کردن، (سر دیگران) شیره مالیدن، انگولک کردن، (با شایعه پراکنی یا سند سازی و غیره) قیمت‌ها را تحت تاثیر قرار دادن، (به منظور گول زنی یا تقلب و غیره) دستکاری کردن، دست بردن (در چیزی)، مخدوش کردن، دست یازیدن، دست‌ورزی کردن

handle or treat skillfully OR to control, use or change something with skill

ماهرانه‌ برخورد یا رفتار کردن، با دست (و مهارت) انجام دادن، (با دست) به کار بردن، برزیدن، با مهارت اداره کردن، ترتیب دادن، ماهرانه عمل کردن، تدبیرکردن

Synonyms

influence, control, direct, guide, conduct, negotiate, exploit, steer, manoeuvre, do a number on, twist around your little finger, work, use, operate, handle, employ, wield, massage, rub, knead, palpate

Examples

Scientists must know how to manipulate their microscopes.

دانشمندان باید بدانند چطور میکروسکوپ های خود را بکار ببرند.

While Mr. Baird manipulated the puppets, Fran spoke to the audience.

در حالیکه‌ آقای «بایرد» عروسک های خیمه‌ شب‌ بازی را با مهارت تکان میداد، «فران» برای تماشاچیان صحبت‌ می‌کرد.

The wounded pilot manipulated the radio dial until he made contact.

خلبان مجروح، صفحه‌ رادار را دستکاری کرد تا اینکه‌ تماس گرفت‌.

Groups who manipulate prices.

گروه‌هایی که با دغل‌کاری قیمت‌ها را تعیین می‌کنند.

To manipulate in election

در انتخابات تقلب کردن

To manipulate a situation to satisfy one's greed.

برای اقناع حرص و آز خود از موقعیت بهره‌گیری کردن.

She knew how to manipulate her husband's weaknesses.

آن زن می‌دانست چگونه از نقاط ضعف شوهرش استفاده کند.

He has manipulated the accounts.

او در حساب‌ها دست برده است.

The police report had been manipulated.

گزارش پلیس دستکاری شده بود.

The text has been manipulated through the omission of passages.

با حذف تعدادی از عبارات، متن را مخدوش کرده‌اند.

Providence has manipulated events to this end.

مشیت الهی عاقبت کار را چنین ترتیب داده است.

The monkey was trained to manipulate simple devices.

به کار بردن ابزار ساده را به میمون آموخته بودند.

The retarded child found it difficult to manipulate a pencil.

برای کودک عقب افتاده به کار بردن مداد دشوار بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>