Matrimony
[ˈmætrɪməʊni]Noun
the state of being married; marriage AND the rite, ceremony, or sacrament of marriage
زندگی زناشوئی، مراسم ازدواج، زناشویی، ازدواج، نکاح
Synonyms
marriage, nuptials, wedlock, wedding ceremony, marital rites
Examples
Though matrimony is a holy state, our local governments still collect a fee for the marriage license.
گرچه زندگی زناشویی امری مقدس است، حکومت های محلی ما، هنوز هم برای صدور گواهی ازدواج حق الزحمه دریافت میکنند.
Because of lack of money, the sweetness of their matrimony turned sour.
به خاطر کمبود پول، شیرینی زندگی زناشویی به کام آنها تلخ شد.
Some bachelors find it very difficult to give up their freedom for the blessings of matrimony.
برای بعضی مردان مجرد مشکل است که به خاطر موهبات زندگی زناشویی از آزادی دست خود بردارند.
They were united in holy matrimony.
طی مراسم مقدس ازدواج با هم وصلت کردند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما