دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و پنج ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Matrimony

  [ˈmætrɪməʊni]

Noun

the state of being married; marriage AND the rite, ceremony, or sacrament of marriage

زندگی‌ زناشوئی‌، مراسم‌ ازدواج، زناشویی، ازدواج، نکاح

Synonyms

marriage, nuptials, wedlock, wedding ceremony, marital rites

Examples

Though matrimony is a holy state, our local governments still collect a fee for the marriage license.

گرچه‌ زندگی‌ زناشویی‌ امری مقدس است‌، حکومت‌ های محلی‌ ما، هنوز هم‌ برای صدور گواهی‌ ازدواج حق‌ الزحمه‌ دریافت‌ می‌کنند.

Because of lack of money, the sweetness of their matrimony turned sour.

به‌ خاطر کمبود پول، شیرینی‌ زندگی‌ زناشویی‌ به‌ کام آنها تلخ‌ شد.

Some bachelors find it very difficult to give up their freedom for the blessings of matrimony.

برای بعضی‌ مردان مجرد مشکل‌ است‌ که‌ به‌ خاطر موهبات زندگی‌ زناشویی‌ از آزادی دست‌ خود بردارند.

They were united in holy matrimony.

طی مراسم مقدس ازدواج با هم وصلت کردند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>