دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Menial

  [ˈmiːniəl]

Adjective

(of work) not considered important; not needing special skills and often boring or badly paid

درخور نوکران، وابسته به نوکران، پست، دون، نوکر صفت، فرومایه، چاپلوس، بادمجان دور قاب چین

Synonyms

low-status, degrading, lowly, unskilled, low, base, sorry, boring, routine, dull, humble, mean, vile, demeaning, fawning, abject, groveling, humdrum, subservient, ignominious, sycophantic, servile, slavish, ignoble, obsequious

Antonyms

high, noble, elevated, dignified, aristocratic, autocratic

Examples

Menial tasks like cleaning the floor

کارهای پست و دون مانند تمیز کردن زمین

The rich whom they addressed only in menial tones.

پولدارانی که با آنها فقط با لحن چاپلوسانه حرف می‌زدند.

From the top down to the most menial levels of the staff

از بالا تا دون ترین سطوح کارمندان

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>