Miniature
[ˈmɪnətʃər - ˈmɪnətʃʊr]Noun
a very small detailed painting, often of a person
(به ویژه اگر روی استخوان یا عاج یا پوست باشد) نقاشی مینیاتور، مینیاتور، ریزفرتور، تصویر کوچک، حروف مذهب، تذهیب، متن آرایی، زرنگاری
a very small copy or model of something; a very small version of something
هنر مینیاتورسازی، ریزفرتورسازی، نمونه بسیار کوچک از چیزی، نسخهی بسیار ریز، ماکت خیلی کوچک
Synonyms
model
Examples
in miniature
به مقیاس کم، به میزان کم، به صورت بسیار ریز
Brandy miniatures (= very small bottles)
مینیاتور براندی (= بطری های بسیار کوچک)
A doll’s house with everything in miniature
یک خانه عروسکی با همه جزئیات بصورت خیلی ریز
Through play, children act out in miniature the dramas of adult life.
از طریق بازی، کودکان درام های زندگی بزرگسالان را در مقیاس کوچک بازی می کنند.
Miniature
[ˈmɪnətʃər - ˈmɪnətʃʊr]Adjective
represented on a small scale OR very small; much smaller than usual
در مقیاسی کوچک نشان داده میشود، کوچک، (از هر چیز) نسخهی بسیار ریز، ماکت، ریز رو گیر، ریزمونه
Synonyms
small, little, minute, baby, reduced, tiny, pocket, toy, mini, wee, dwarf, scaled-down, diminutive, minuscule, midget, teeny-weeny, Lilliputian, teensy-weensy, pygmy or pigmy
Antonyms
big, large, huge, great, giant, enormous, immense, enlarged, gigantic, oversize, ginormous
Examples
The young boy wanted a miniature sports car for his birthday.
پسر بچه، برای تولدش ماشین مسابقهای کوچکی را میخواست.
Instead of buying a massive dog, Teddy got a miniature poodle.
«تدی» بجای خریدن یک سگ بزرگ، یک پودل کوچک خرید.
We were seeking a miniature model of the bulky chess set.
ما به دنبال نمونهی کوچکی از مهره های بزرگ شطرنج بودیم.
A miniature camera
دوربین عکاسی بسیار کوچک
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما