دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس هفدهم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Misfortune

  [ˌmɪsˈfɔːrtʃən]

Noun

bad luck AND an accident, condition or event caused by bad luck

بدبختی، بداقبالی، بدشانسی، بدبیاری، ادبار، شوربختی

Synonyms

bad luck, adversity, hard luck, ill luck, infelicity, evil fortune, mishap, loss, trouble, trial, blow, failure, accident, disaster, reverse, tragedy, harm, misery, setback, hardship, calamity, affliction, tribulation, whammy, misadventure, bummer, mischance, stroke of bad luck, evil chance

Antonyms

relief, fortune, good luck

Examples

It was my misfortune that our car wasn't thoroughly checked before the trip through the desert.

از بد شناسی‌ من‌ بود که‌ قبل‌ از سفر به‌ صحرا اتومبیل‌ ما کاملاً بررسی‌ نشد.

Being bitten by the vicious dog was quite a misfortune for Tommy.

بد شانسی‌ «تامی‌» این‌ بود که‌ یک‌ سگ‌ وحشی‌ او را گاز گرفت‌.

I had the misfortune of working for a greedy man.

بد شانسی‌ من‌ بود که‌ برای یک‌ آدم حریص‌ کار می‌کردم.

...Misfortune has forced us to seek refuge here.

... از بد حادثه اینجا به پناه آمده‌ایم.

His failures were not due to misfortune but to his own mistakes.

ناکامی‌های او از بدبیاری نبود بلکه از اشتباهات خودش ناشی می‌شد.

Husband and wife stand together both in prosperity and misfortune.

زن و شوهر هم در سعادت و هم در فلاکت با یکدیگر می‌مانند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>