Mollify
[ˈmɑːlɪfaɪ]Verb
to make somebody feel less angry or upset
از شدت یا خشونت چیزی کاستن، فرونشاندن، تسکین دادن، استمالت کردن، نرم کردن، (از کسی) دلجویی کردن
Synonyms
pacify, quiet, calm, compose, soothe, appease, quell, sweeten, placate, conciliate, propitiate
Examples
Her kindness mollified my sorrow.
مهربانی او حزن مرا کمتر کرد.
He tried to mollify his angry wife by giving her a gift.
او سعی کرد با دادن هدیه همسر خشمگین خود را نرم کند.
His explanation failed to mollify her.
توضیحات او نتوانست او را آرام کند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.