دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و نه ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Mourn

  [mɔːrn]

Verb

grieve; feel or show sorrow for OR to feel and show that you are sad because somebody has died; to feel sad because something no longer exists or is no longer the same

غم خوردن، افسوس خوردن، تاسف خوردن، ماتم گرفتن، سوگواری کردن، (در مرگ کسی) عزاداری کردن، موییدن، مویه کردن، نوحه خواندن، با آهنگ حزن انگیز بیان کردن

Synonyms

grieve for, miss, lament, keen for, weep for, sorrow for, wail for, wear black for, bemoan, rue, deplore, bewail

Examples

Sandra did not cease to mourn her lost friend.

«ساندرا» از عزاداری برای دوست‌ از دست‌ رفته‌اش دست‌ برنداشت‌.

The entire city mourned for the people lost in the calamity.

تمام شهر برای افراد از بین‌ رفته‌ در آن فاجعه‌ سوگواری کردند.

We need not mourn over trifles.

ما نباید بر سر مسائل‌ جزئی‌ غمگین‌ شویم‌.

They mourned the death of their father.

آنان در مرگ پدر خود سوگواری کردند.

She was mourned by her family as well as by a grateful nation.

خانواده‌اش و همچنین ملت حق شناس برایش سوگواری کردند.

All night long, the wind mourned the end of summer.

در سرتاسر شب باد از پایان تابستان می‌نالید.

He announced his resignation and everybody mourned.

او استعفای خود را اعلام کرد و همه متاسف شدند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>