Nimble
[ˈnɪmbl]Adjective
active and sure-footed: quick moving; light and quick OR able to move quickly and easily
فعال و با قدم های مطمئن، چالاك، سبک و سریع، فرز، چابک، چست، قلچماق
able to think, react and adapt quickly
زیرک، تیزهوش، تنداندیش، هشیار، بشول
Synonyms
agile, active, lively, deft, proficient, sprightly, nippy, spry, dexterous, alert, ready, bright, sharp, keen, active, smart, quick-witted
Antonyms
heavy, slow, dull, awkward, clumsy, inactive, lethargic, indolent
Examples
Although Dusty was a miniature poodle, he was nimble enough to fight bigger dogs.
اگرچه «داستی» سگ کوچکی بود ولی به قدر کافی زرنگ بود تا با سگهای بزرگتر بجنگد.
The nimble policeman leaped over the fence to pursue the car thief.
افسر پلیس چابک و زرنگ از روِ حصار پرید تا دزد اتومبیل را تعقیب کند.
At his press conference, the commissioner was quite nimble in avoiding the difficult questions.
کمیسر عالی در کنفرانس مطبوعاتی به قدر کافی زرنگ بود تا از پاسخ به سؤالات مشکل، طفره رود.
A nimble reply
پاسخ زیرکانه
A nimble rabbit
خرگوش چابک
She has a nimble mind.
او تیزهوش است.
He has a nimble tongue.
او سر و زباندار است.
A nimble mountain climber
کوهنورد چالاک
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما