Oath
[əʊθ]Noun
a promise that something is true
سوگند به اینکه چیزی درست است، سوگند
a curse
دشنام، نفرین
Synonyms
affidavit, deposition, pledge, testimony, vow, blasphemy, cuss, expletive, imprecation, malediction, profanity, swearword
Antonyms
break, silence, kindness
Examples
The President wiII take the oath of office tomorrow.
فردا رئیسجمهور سوگند اداری میخورد.
In court, the witness took an oath that he wouId teII the whoIe truth.
در دادگاه شاهد سوگند یاد کرد که تمام حقیقت را بگوید.
When Terry discovered that he had been abandoned, he Iet out an angry oath.
وقتی »تری« فهمید که او را ترک کرده اند، از روی عصبانیت دشنام داد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.