Obsequious
[əbˈsiːkwiəs]Adjective
trying too hard to please somebody, especially somebody who is important
متملق، چاپلوس، بادمجان دور قاب چین، بله قربان گو
Synonyms
servile, flattering, cringing, fawning, abject, submissive, grovelling, menial, subservient, ingratiating, deferential, sycophantic, slavish, unctuous, smarmy, mealy-mouthed, toadying, bootlicking, toadyish
Examples
An obsequious minister
وزیر متملق
The service in the restaurant was attentive without being obsequious.
سرویس دهی در رستوران با دقت و بدون چاپلوسی بود.
The waiters came hurrying forward with obsequious smiles on their faces.
پیشخدمت ها با لبخندهای متملقانه ای با عجله جلو آمدند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.