Opulence
[ˈɑːpjələns]Noun
a display of great wealth
توانگری، دولتمندی، غنا، وفور
Synonyms
wealth, means, riches, capital, resources, assets, fortune, substance, prosperity, affluence, easy circumstances, prosperousness
Antonyms
want, lack, poverty, privation, penury, indigence, impecuniousness
Examples
His eyes had never beheld such opulence.
چشمانش تا به حال چنین ثروت و وفوری را ندیده بود.
The house was a surreal mixture of opulence and decay.
این خانه، آمیزه ای سورئال از دولتمندی و تباهی بود.
The opulence of Ashurbanipal's court at Nineveh became legendary.
ثروت و توانگری دربار "آشوربانیپال" در نینوا افسانه ای شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.