Peregrination
[ˌperəɡrɪˈneɪʃn]Noun
a journey, especially a long slow one
مسافرت دور، جهان گردی، سفر طولانی معمولا به صورت پیاده به منظور سیاحت یا جهانگردی
Synonyms
journey, tour, trip, exploration, trek, expedition, voyage, odyssey
Examples
His peregrinations took him to India.
سفر طولانی اش او را به هندوستان برد.
He experienced different cultures during his peregrination.
او فرهنگ های متفاوتی را در دوران جهان گردی خود تجربه کرد.
In truth, these peregrinations required the talents of a mountain goat.
در واقع ، این جور گشت و گذارها نیاز به استعدادهای یک بز کوهی را داشت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.