دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و نه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Pique

  [piːk]

Noun

annoyed or bitter feelings that you have, usually because you believe that you have not been treated with enough respect

دلخوری (در اثر بی‌اعتنایی و غیره)، رنجش، آزردگی

Synonyms

resentment, offence, irritation, annoyance, huff, displeasure, umbrage, hurt feelings, vexation, wounded pride

Examples

She went off in a pique.

خیلی به او برخورد و رفت.

He stormed out in a fit of pique.

او با حالتی از خشم بیرون آمد.

When he realized nobody was listening to him, he left in a fit of pique.

زمانی که متوجه شد کسی به حرف او گوش نمی‌دهد، با حالت دلخوری آنجا را ترک کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>